سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسى را که چهار چیز دادند از چهار چیز محروم نباشد : آن را که دعا دادند از پذیرفته‏شدن محروم نماند ، و آن را که توبه روزى کردند ، از قبول گردیدن ، و آن را که آمرزش خواستن نصیب شد ، از بخشوده گردیدن ، و آن را که سپاس عطا شد از فزوده گشتن . و گواه این جمله کتاب خداست که در باره دعاست « مرا بخوانید تا بپذیرم . » و در آمرزش خواستن گفته است : « آن که کارى زشت کند یا بر خود ستم کند سپس از خدا آمرزش خواهد ، خدا را بخشنده و مهربان مى‏یابد . » و در باره سپاس گفته است : « اگر سپاس گفتید براى شما مى‏افزاییم . » و در توبت گفته است : « بازگشت به خدا براى کسانى است که از نادانى کار زشت مى‏کنند ، سپس زود باز مى‏گردند ، خدا بر اینان مى‏بخشاید و خدا دانا و حکیم است . » [نهج البلاغه]
اشعار ماندگار
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 99780
بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 19
........... درباره خودم ...........
اشعار ماندگار
فریبا

........... لوگوی خودم ...........
اشعار ماندگار
..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
ترانه جوانبخت . حسین پناهی . خسرو نکونام . سهراب سپهری . سهم تو ،سهم من . شعر . قاصدک . قیصر امین پور . مهدی اخوان ثالث . هوشنگ ابتهاج .
............. بایگانی.............
مهر 1387
شهریور 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 88

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • پرنیان سرد ( فریدون مشیری )

  • نویسنده : فریبا:: 87/7/26:: 6:59 عصر

     

     

    بنشین مرو چه غم که شب از نیمه رفته است
    بگذار تا سپیده بخندد به روی ما
    بنشین ببین که : دختر خورشید صبحگاه
    حسرت خورد ز روشنی آرزوی ما
     بنشین مرو هنوز به کامت ندیده ام
    بنشین مرو هنوز ز کلامی نگفته ایم
    بنشین مرو چه غم که شب از نیمه رفته است
    بنشین که با خیال تو شب ها نخفته ایم
    بنشین مرو که در دل شب در پناه ماه
    خوشتر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست
    بنشین و جاودانه به آزار من مکوش
    یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست
    بنشین مرو حکایت وقت دگر مگو
    شاید نماند فرصت دیدار دیگری
    آخر تو نیز با منت از عشق گفتگوست
    غیر از ملال و رنج ازین در چه می بری
    بنشین مرو صفای تمنای من ببین
    امشب چراغ عشق در این خانه روشن است
    جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز
    بنشین مرو مرو که نه هنگام رفتن است
    اینک تو رفته ای و من ازره های دور
     می بینمت به بستر خود برده ای پناه
    می بینمت نخفته بر آن پرنیان سرد
    می بینمت نهفته نگاه از نگاه ماه
    درمانده ای به ظلمت اندیشه های تلخ
    خواب از تو در گریز و تو ازخواب در گریز
    یاد منت نشسته بر ابر پریده رنگ
    با خویشتن به خلوت دل می کنی ستیز
     

     

     


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ